تغییر ادرس وبلاگم: 

 سلام دوستای گلم و اجیای مهربونم.وبلاگ من به  

 

ادرس زیر انتقال پیدا کرد البته به کمکم اجی نفیسه  

ی گلم.از این به بعد اونجا مینویسم و این وبلاگ رو  

 میبندم.از این به بعد شمام اونجا برین.راستی لطف  

 کنین و ادرس لینکاتونو درست کنین.منتظرتونم:  

www.ghooye-sefid.blogfa.com 

 

یادتون نره ها؟!!منتظرتون دوستای گلم.بااااااااااای

اخرین اپ تابستونی:  

 

سلااااااااااااااااااااااااااااااام دوستای گلم.این اخرین اپ تابستونیمه. باورتون میشه؟!! فقط ۴ روز مونده تا مدرسه هاالبته اینقدرا هم که این شکلک نشون میده ناراحت نیستما خیلی هم خوشحالم  مثل این.حالا بگذریم منم مث همتون دوران مدارس کمتر میام تو نت ولی خب پنج شنبه جمعه ها میاماینا خیلی باهالن.نه؟!! 

 دیشب قهوه تلخو دیدم جالبه ولی بی مزه س هه هه عجب چیزی گفتم راستی نظر یادتون نره هاااااا؟؟!!چندتا عکس خوشمل صورتی میذارم توی ادامه مطلبه.امیدوارم خوشتون بیاد منتظر نظرای قشنگتون هستم بترکونینا؟خب؟   بای تا هایGemini

ادامه مطلب ...

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net           

سلام دوستای گلم.امروز براتون یه مطالب عجیب گذاشتم که کیف کنین.امیدوارم خوشتون بیاید.دوستای عزیز نظر یادتون نره؟!... 

 

 

عجیب ترین قوانین دنیا:  

                                       

                          جویدن آدامس در اماکن عمومی سنگاپور ممنوع است

                مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود. 

  در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود 

     در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است 

. 

 در تایلند همه در سینما مجبورند هنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.    

 در تایلند انداختن آدامس جویده شده تان 500 دلار جریمه دارد.  

  در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف میکرد تا زمان ردشدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند.  

در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شد، به اعدام محکوم می شد.    

 تا سال 1984، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست 1500 نفری در روزهای ناپلئون بطور تصادفی انتخاب کنند.    

 در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتها 

م داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود.  

 اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.  

 

 

جالب بود نه؟؟!!!خب امیدوارم خوشتون اومده باشه نظر یادتون نره بای تاهای... تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

ته خنده...

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام.خوبین؟الان برنامه ی عمو داره میده شعره عیدفطر رو میخونه.امروز چند تا عکس طنز براتون گذاشتم که کف کنین.البته اونایی که مطلب علمی خواسته بودن ناراحت نشناااااا اونم میذارم.از این بابت خیالتون راحت. راستی عکسا رو توی ادامه مطلب براتون گذاشتم.حتما ببینین امیدوارم خوشتون بیاد.دوستای گلم نظر نشه فراموشاااااااااا؟!!

ادامه مطلب ...

مداد(داستان کوتاه و آموزنده)

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .

- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی
.

فرشته کوچولو

روزی دکتری در مطبش نشسته بود که دختری تقریبا 4_5 ساله

وارد شد و گفت: آقای دکتر کمک کنید ، مادرم داره میمیره!!!

دکتر گفت: دختر جون من نمی تونم برای معاینه به خانه ی کسی بروم.

دختر اشک از چشمانش جاری شد و گفت: مادرم مریضه من نمی تونم اون و به این جا بیارم.

اگه نیاین میمیره.

دکتر دلش به حال دخترک سوخت و گفت: باشه به همراهت میایم.

دخترک دکتر را به خانه یشان برد.

دکتر به بالای سر مادر دخترک رفت و او را درمان کرد.

در آخر مادر دختر گفت: دستتون درد نکنه،اگه شما نبودید من مرده بودم.

دکتر گفت: شما باید از دختر کوچولوتون تشکر کنید منو به خانه یتان آورد.

مادر دخترک گفت: آقای دکتر من دخترم موقعی که سالش بوده مرده.

اون زنده نیست.

اونم عکسش.


دکتر به عکس دخترک نگاه کرد و دید اون دختر یک فرشته بوده.

اس ام اس های ضدحال

   نگاهت همچون باران است و قلبم همچون کویر... و می دانی که کویر بدون باران زنده است... پس برو بمیر

----------------------------  ----------------------------

   یه توپ دارم قلقلیه ....... موهای سرم فرفریه ..... مسیج جدید نداشتم سرت کلاه گذاشتم

----------------------------  ----------------------------

   گلهای خوشبوی دنیارو هم به پات بریزم بازم کمه چون پاهات خیلی بو میده

----------------------------  ----------------------------

    دوست دارم یه سنگ بردارم و روی اون بنویسم:دلم برات تنگ شده و اونو محکم بکوبونم توی سرت تا بفهمی که فراموش کردن من چقدر سخت و دردناکه

----------------------------  ----------------------------

   می دونی چرا دوست دارم با تو برم ماهی گیری چون هیچ کس مثل تو کرم نداره

----------------------------  ----------------------------

   میدونی اگه یه اسب با یه سمور ازدواج کنه بچشون چی میشه؟ . . . . من چمیدونم.مگه من گفتم عروسی کنن؟مگه من گفتم بچه دار شن؟

----------------------------  ----------------------------

   یک گل خوشگل پشت ویترین گل فروشی دیدم!!! خواستم برات بخرمش. به فروشنده گفتم :اون گل چند؟ گفت:اون گل نیست........آینه ست

----------------------------  ----------------------------

   می خواستم شمع باشم تا آخر عمر برات بسوزم... ولی نامرد ادیسون برق رو اختراع کرد

----------------------------  ----------------------------

   چند وقته دلم هوس تاب بازی کرده. اجازه می دی بیام تو ذهنت؟ آخه شنیدم مخت تاب داره

----------------------------  ----------------------------

   معادله جالب: از سن خودت 20 سال کم کن. باقیمانده رو با 7 جمع کن. اگه عدد زوج بود با 1 جمع و اگه فرد بود از یک کم کن. اگه رنگ تیره رو دوس داری ضرب در 3 کن و اگه رنگ روشن رو دوس داری ضربدر 3.5 کن. نتیجه نهایی رو ول کن. حال خودت چطوره؟

----------------------------  ----------------------------

   اسمت را روی کاه نوشتم خراب شد اسمت را روی شمع نوشتم آب شد اسمت را روی قلبم نوشتم شکست ........بروبابا توهم با این اسمت

---------------------------- ----------------------------

   از خـدا یـه گل خواسـتــم،اون بـه مـن یـه بـاغ داد من از خدا یه درخت خواستم،اون به من یه جنگل داد میترسم از خدا تو رو بخوام بهم یک گله گوساله بده

----------------------------  ----------------------------

   من سر راه تو دامی از عشق پهن کردم ولی تو به سرعت از کنار آن رد شدی و گفتی:میگ میگ

   از من بپرسند بهترین، زیباترین، شجاع ترین، محبوب ترین، داناترین، عاقل ترین ادم کیه ؟ انگشتمو به طرفت تو دراز می کنم و می گم این نمی تونه باشه             
 چطور بود؟

یه خاطره ی باهال

سلام دوستای گلمممممم.ببخشید اگه این دفعه نظراتتون دیر تایید شد.آخه رفته بودیم مسافرت.خب اگه میخواین خاطرشو براتون مینویسم:                        


چهارشنبه بود.ما خونمون بودیم که مامان بزرگم زنگ زد و گفت:عموم اینا دارن میان اینجا(خونه ی مامان بزرگم).شماهم بیاین.ما هم قرار شد عصر راه بیفتیم.عصر شد راه افتادیم حدودا دوساعت راه بود.ساعت هفت رسیدیم.دیدیم عموم اینا رسیدن.یه کم سلام احوال پرسی کردیم بعدش سفره افطار رو چیدیم .منم که از گشنگی تلف میشدم.بالاخره اذان داد و من اول از همه دعامو خوندم و شروع کردم به خوردن.بعدشم طبق معمول سریال ها..جراحت رو دیدیم و بعد مامانم زنگ زد به داییم اینا که اگه خونه باشن بریم دیدنشون.خونه بودن.ما هم حاضر شدیم و رفتیم.ملکوت رو اونجا دیدیم.و یه کم بازی کردیم و حرف زدیم.بعد برگشتیم خونه ی مامان بزرگم.بعد من هی میخواستم بخوابم میدیدم همه بیدارن دلم نمیومد.بالاخره این تلویزیون خاموش شد و ما رفتیم تو اتاق بخوابیم.خوابیدیم و صبح بیدار شدیم.البته من ساعت ۱۲ اومدم دیدم بحث مهمون و مهمون رفتن و ایناس.از مامانم پرسیدم قضیه چیه؟گفت عمه جون میخواد مارو شام دعوت کنه.بعد همینطور همگی داشتیم حرف میزدیم انقدر غرق حرف زدن شدیم که دیدیم ساعت۳و نیمه ظهره...بعدش یه کم تلویزیون دیدیم بعد بزرگترا خوابیدن و ماهم رفتیم اتاق برای بازی.خلاصه ساعت۶شد.مامانمو بیدار کردم.آخه قرار بود بریم خونه ی یکی از اقوام.حاضر شدیم و رفتیم.منم خیییییییییییلی ذوق کرده بودم.آخه اینا بچه کوچیک داشتن.منم که عاااااااااااااشق بچه کوچولو.رفتیم اونجا.دیدم علاوه بر او یچه یکی از فامیلا هم اونجاست.یکیشون یه کم میوتنست بایسته ولی اون یکی چهار دستو پا راه میرفت.اسم بزرگتره سنا و اون یکی فراز.کلی باهاشون بازی کردم بعدش اومدیم خونه ی عمه ام اینا واسه افتار.اولش حوصله ام سررفت.رفتم یه کم قدم زدم.یه ربع مونده به اذان برگشتم.افتار کردیم و بعد تا شب گپ زدیم.بعد میخواستیم برگردیم که عمه ام نذاشت.گفت همین جا احیا نگه دارید.ماهم قران و اینا نیاورده بودیم بالاخره برگشتیم خونه.اول نماز و اینا رو خوندیم.بعد اومدیم حال.از راست به چپ:خواهرمزن عموممامانمخودمبابامعمومپسرعمومپسرعمه ام ی کوچیکممامان بزرگم(حال میکنی؟) نشستیم از تلویزیون جوشن کبیر بخونیم.از ساعت۱۲شروع کرد تاساعت ۱ونیم.تموم شد بعدش هممون رفتیم بخوابیم به جز مامانم و زن عموم که داشتن قرآن میخوندن.خوابیدم وسحری بیدار شدیم.اونم خوردیم و با عموم اینا راه افتادیم به سمت خونه مون.الان رسیدم و دارم براتون خاطره مینویسم.بااااااااااااااای                    

بیوگرافی پوریا پورسرخ

از اینکه بعد از نقش فرهاد در فرار بزرگ نقش اصلی چنین مجموعه ای را بازی کردی احساس غرور نمی کردی؟نه, چون به نظر من نقش های خرچنگ وفا و خاوری خیلی سخت تر و محوری تر از نقش ژوبین بودند و اگر آقایان اصلانی قائمیان و خانم ها توسلی و امینی بر اساس تخصص و قدرت بازی انتخاب شده بودند من فقط ظاهر و سنم به این نقش می خورد. در ضمن من نقش فرهاد را هم خیلی دوست داشتم

سوال: ولی الان همه توجهات به توست و همه جا از ژوبین حرف می زنند.پور سرخ: شاید ولی دلیل نمی شود که بقیه عالی نبودند دوستان دیگر همه حرفه ای بودند و شناخته شده و من ناشناس بودم.

سوال: چه احساس داری که هر جا می ری همه دورت جمع می شوند و اینقدر مورد توجه هستی؟پور سرخ: فقط خجالت می کشم و دنبال پاک کردن عرق هایم هستم

سوال: می دانی که این روزها زود می گذرد و هر چقدر بیشتر به جشم بیایی خلا بعدی سخت تر می شود؟پورسرخ: بله هم از این نظر و هم می دانم که هر چه بیشتر عکسم روی جلدها باشد کارم سخت تر می شود و حساسیت ها رویم بیشتر. من اخلاقا نمی توانم به کسی نه بگویم ولی چون از اول پیش بینی این شرایط را می کردم برای خودم شش هفت نشریه در ژانرهای مختلف را کنار گذاشتم و کاری به بقیه ندارم می دانید که خیلی ها از خودشان می نویسند و تیتر می زنند و کاری از دست بزرگتر از من هم بر نمی آید.

سوال: گفتی صحنه های عصبی سکانس های تیمارستان را کی گرفتید و چه حالی داشتی وقتی حذف شدند؟پورسرخ: در استودیو گرفتیم و بعد از سفر لبنان. من اول هیجان زده بودم و خواستم هر چه دور و برم هست دور کنند تا خودم را نزنم! بیشتر نمایشنامه رادیویی بود تا بازی سینمایی ! حس نقش را از لبنان داشتم و خلاصه خیلی زحمت کشیدم و اول که متوجه حذف شدم کلی ناراحت بودم ولی بعد در پخش دیدم حق با لطفی بود و آن صحنه ها باعث می شد تماشاگر نسبت به ژوبین حس منفی بگیرد.
سوال: هیچ وقت مقابل بقیه کم نیاوردی؟
پور سرخ: جواب لطف کارگردان دوستانه و صمیمی بود من بیشتر می ترسیدم که زحمت دیگران را به باد بدهم با اصلانی بازی نداشتم ولی در سوئیت با هم بودیم و خیلی کمکم می کرد مثلا بعد از سکانسی که ژوبین فهمید وفا به دروغ گفته ازدواج کرده و منتظرش بوده گفت: از امشب ژوبین خیلی بزرگ میشه و همین خیلی کمکم کرد. قائمیان و خانم توسلی و امینی هم که در کمک سنگ تمام گذاشتند.

سوال: از وضعیت جدیدت راضی هستی؟جواب: اساتیدی دارم که به م لطف دارند و مواظبم هستند دایره مشاورانم وسیع تر شده و خیلی مواظب رفتار و حرکاتم در رفت و آمد ها هستم. انتخاب بعدی برایم سخت و مهم شده و دیگر نمی توانم مثل سابق زندگی کنم و باید با مردم و مطبوعات بهتر رفتار کنم . در کل وضعیت سخت و محدودی است ولی شیرین هم هست راضی هستم شکر.

سوال: ویژگی های همسر مورد نظرت چیست؟
پورسرخ: صبور, مهربان , خانواده دار, با وفا, و فهمیده

سوال: مدرک تحصیلی ات چیست؟
پورسرخ: دانشجوی ترم دوم دکترای فیزیولوژی گیاهی. فعلا فوق لیسانس دارم.

زندگی خصوصی پوریا پورسرخ

محل تولد: جردن
سال تولد: نمی گویم
ماه تولد: تیر
قد: 182
وزن : متغییر بین 75تا80


بازیگران 30 نما و تلویزیون

سلاااااااااااااااااااااام.امروز یه بخش نظرسنجی گذاشتم که می خوام نظر شما رو هم بدونم.  از اونجایی که من به بازیگری علاقه ی خیییییییییییلی زیادی دارم٬خواستم نظر شما رو هم بدونم که دوست دارین این جا درباره ی کدوم بازیگر سینما و تلویزیون براتون بنویسم. یا...یامثلا بازیگران مورد علاقتون...منتظر نظرای قشنگتونم.فعلااااااااااااااا

چند تا اس ام اس عشقولانه

سلام ببخشید مزاحم شدم٬اشتباه مزاحم شدم٬اصلا برای چی مزاحم شدم؟کاش مزاحم نمی شدم٬ بعد موقع مزاحم شدم٬ نه دیگه مزاحم نمی شم. راستی صبر کن حالا که مزاحم شدم یه چیزی رو بگم.می خواستم بگم:ببخشید مزاحم شدمقار قار خبر دار٬دلم شده بی قرار٬ دلمو نبر اینجوری٬دوست دارم بدجوریفردا ماه گرفتگی شروع میشه.اگه منو گرفتن٬ مواظب خودت باشمثل بارون با صفایی٬مثل خون تو رگ مایی٬چه بخواهی چه نخواهی٬تو عزیز دل ماییاگر روزی به یادت گریه کردم٬بدان آن روز پیازی رنده کردماز کارخانه ی قند مزاحمتون میشم.اجازه هست تو دلتون آب بشمدر مرام ما نیست جز وفاداری به دوست جان دهم به هر رفیقی که وفاداری در اوست.سلامی به گرمی آش رشته که روش با پیاز داغ نوشته:غم دوریت منو کشته.هیچ وقت خط دلتو مشغول نکن.شاید دلتنگی پشت خط باشدباهات میام نفس نفس تو آسمون توی قفس از اولش تا آخرش دوست دارم همین و بسدفتر نقاشی من تو شهر غم گم شده.به کی بگم با معرفت.دلم برات تنگ شدسبد سبد شقایق دلت پر از حقایق.خدا کنه بخندی تموم این دقایق.اگه یه خودکار داشتی که اندازه یه جمله جوهر داشت برام چی مینوشتیکسی که بازی نکنه باخته ولی کسی که بازی کنه امکان باختن داره.یه قطعه قلب3 در 4 و یک فیش محبت یک کپی دوستی بیار تا شش دنگ قلبمو به نامت کنمتو اگر هیچ شوی گوهر زیبای منی.خودمانی به تو گویم که تو دنیای منی.  چه طور بود؟خوشتون اومد؟با اینکه کم بود ولی میخوام نظرتون رو بدونم.

خاطره ی اولین شب قدر

سلام.خوبین؟ چه خبرا؟امیدوارم حالتون در حد تیم ملی خوب باشه. از همتون معذرت میخوام که دیر آپ کردم آخه مطلبی پیدا نکرده بودم. این آپم هم خیلی به خصوص نیست. خاطره ی دیروزه.ولی مینویسم. الانم خییییییلی خوابم میاد.خب الان براتون تعریف میکنم:


من دیروز صبح دکوراسیون اتاقم رو عوض کردم.و بیشتر کمد هامو مرتب کردم.انقدر سرگرم تمیز کردن اتاقم شدم که یه هو دیدم یه ساعت مونده به اذان و کلی از کارام مونده.سریع دست به کار شدم که تا اذان تموم کنم.بالاخره تموم شد.دیدم درست یه ربع مونده به اذان.رفتم سرسفره نشستم و یه کم دعا خوندیم و بعد افطار کردیم.بعد جراحت و ملکوت رو دیدیم.آخه ما در مسیر زاینده رود رو دنبال نکرده بودیم بخاطر همین هم دیگه اونو نیگا نمیکنیم.البته پسرعمه ام میگه خیییلی قشنگه.ولی خب لهجه داره.بگذریم.بعد سریالا من رفتم نماز خوندم.بعدشم مامانم.بعدشم... مراسم شب احیا.شب ساعت ۱۲ بود.مراسم و نماز خوندن رو شروع کردیم.اول یه نمازه دو رکعته خوندیم که توی هر رکعت بعد از حمد سوره را هفت مرتبه تکرار میکنیم.بعدش دعا خوندیم.بعدشم دعای زیارت عاشورا رو خوندیم.بعد هم نوبت دعای جوشن کبیر بود.که متاسفانه من نتونستم بخونم.چون خیییییییییییییییییییلی طولانیه و اگه شروع میکردم تا صبح تموم نمی شد و من هم صبح ۸ ونیم کلاس زبان داشتم و اون وقت توی کلاس می خوابیدم.ولی سعی میکنم امشب بخونم.بالاخره دعا ها ساعت ۲ ونیم تموم شد.من گرسنه ام بود.رفتم یه کم از سحریم نوش جان کردم بعدش دیدم خوابم نمیاد.خواستم یه کم از دعا بخونم دیدم مامانم خوابه و تنهایی نمیتونم.بی خیالش شدم.بعد اومدم سر کامپیوتر.رفتم وب دخترخالم.بعدشم وب ترلان جونم.بعد هم رفتم و واسه مهدیس جون کامنت گذاشتم.بعدش مامانم اومد گفت بخواب صبح هم کلاس داری هم سحری نمیتونی بلند بشی. رفتم بخوابم. یه هو ملکوت یادم افتاد.خیلی ترسیدم.احساس کردم یکی پشت سرم واستاده ولی بعدش دیگه نترسیدم.بالاخره باهزار مکافات خوابم برد.۲ساعت دیگه مامانم بیدارم کرد.رفتم نشستم سر سفره.یه کم خوردم بعد دیگه میل نداشتم.اومدم مسواک زدم و نیت کردم بعدش دوباره خوابیدم.باز ۳ ساعت بعد بیدار شدم که برم زبان.رفتم زبان و الان برگشتم و دارم این خاطره  رو براتون می نیویسم.چطور بود؟تا یه آپ بعدی بابای....

ماه های تولد

 فروردین:واقع بین. آرمانگرا.مصمم .باانرژی .جنگجویان خوبی هستند .سیاستمدار خوبی نیستند ولی رهبرگروهی خوبی هستند. درتجارت وخلاقیت هنری موفق هستند. مبتکرند. مددکارند .دست ودل بازند .درقول دادن صادقانه برخورد میکنند وحقه باز نیستند.علاقه مندبه تعریف وتمجید دیگرانند ودر برابر خشم مانند ترقه ی بی صدا می آیند.بی صبر وبی تحمل.شهامت ومتکی به نفس.احساساتی ودر دوستی وفادارند.در مقابل شخصیت های قوی تر ایستادگی کرده.پیروی واطاعت نمی کنند.  

اردیبهشت:خونسردند ودیر عصبانی میشوند.توانایی جسمانی بالایی دارند.خود رایء بوده.با اشتها هستند.مزاجی گرم وخاکی دارند.بازیگوشند.کینه دوز نیستند ولی سمج سنی مهربان و باوفا هستند.مهمان نوازی و شکیبایی جزییء ازطبیعت او می باشند.شخصیتی قوی دارند.در تصمیم گیری راسخ.شجاع ومقاوم به ندرت بیمار میشوند ودر معالجه دستورات پزشک بی اعتنا هستند(به علت بدبینی).نظرات معقول و در راه خوشبختی گام برمی دارند

خرداد:چابکند.شنونده ی خوبی هستند.زود جوش.دلسوز.کنجکاو.انعطاف پذیر و سیاستمدار خوبی هستند.کم حوصله اند.شوخ طبع وزرنگ میباشند.از تنهایی بیزارند.شخصیت دوگانه.هوشیارند ومتحرکند.سریع فکر.فعاللیت ذهنی فراوان دارند.  

  تیر:دارای قلب لطیف ومهربان وحساس ومعدن اسرار هستند.بخشنده و وفادار وسنی بوده ودقیق هستند.علاقه مند به گل وگلکاری و مودب می باشند.معمولا رویایی .غرق تخیلات .خوی و خلق آنان دستخوش احساسات متغیر می باشد.عادتا ساکت آرام گاهی طبع بزله گو هستند.

مرداد:صفات روحی وجسمی آنان همانند شیری است که لبخندی زیبا ومحصور کننده دارند ومغرور .بشاش.بازیگوش.قلب خود پرست.شخصیتی پیچیده وصمیمی.مصمم.برتری جو.حالت آمرانه و بردبار.باوقار.منظم.حرکت وسخنانش سنجیده وبا حرکات مبتکرانه.گاهی نرم وظاهری آرام .بامتانت ودر دوستی وفادار .در دشمن منصف وقدرتمند.خلاق. مبتکر.سخاوتمند.فوق العاده زیرک ودر بی احترامی خشمگین هستند.

شهریور:قابل اعتماد وصادق.جذاب.دارای اعصابی آرام می باشند و علاقه مند به وقت شناسی.آینده نگر.صرفه جو بوده واز تنبلی.نادانی وکثافت بیذارند .در عشق وزندگانی دنبال کیفیت ارزشمند.پاکدامن درون گرا.باهوش وثابت قدم.تحلیل گر.مشکل پسند و وفا دارند.از اجتماع کناره گیر وباور به اطاعت از سرنوشت دارند. 

 مهر:شیفته ی مردم اند ولی از اجتماعات بزرگ بیزارند.از کبوتران صلح میانجی ودیگران را آشتی دهنده مهربان ودوست داشتنی هستند.فوق العاده باهوش وشدیدا ساده لوح و زودباورند.ولی شنونده های خوبی هستند.گاهی لجباز و اغلب از سلامتی جسمی و روحی برخوردارند.تصمیم گیری فوری نمیکنند.لبخندی گرم وصمیمی برلب دارند.در مسائل شغلی صادق هستند و دقت بسیار کمی ازخودشان نشان میدهند.شیفته ی کتاب هستند. 

آبان:مغرور.دارای جسمی قوی.سرسخت.ظاهری تودار.آرام ومتین.هوشیار وخونسرد.با اتکا به نفس.دارای علاقه ی شدید به روبط خانوادگی.لبخندهایشان نادر اما حقیقی.هرگز دروغ نمی گویند.نسبت به دیگران بیش از اندازه ازخود گذشته هستند.هدیه یامهربانی دوستان را به دل می سپارند وهمواره در صدد جبران آن هستند.فردی صادق.جذاب.بااحساساتی ورمانتیک. 


آذر:پر شانس‌ترین فرد ، ساده و بی آلایش ، عاشق تعلیم و تربیت ، سازش‌کار ، با هوش و با نشاط ، اهل دین و مذهب و معنویّات ، کنجکاو ، خوش قلب ، دوست داشتنی ، علاقه‌مند به مسافرت و گردش ، اجتماعی و خوش مشرب ، اهل تجربه ، سخاوتمند ، با ذوق ، چالاک ، یک دفعه حرف شیرین می پراند ، انعطاف پذیر ، فراموشکار ، اهل عدالت ، مشتاق و پر انرژی ، زود خسته می شود

علاقه‌مند به معاشرت و دوست یابی ، مرتّب کار عوض می کند ، عاشق تنوّع ، شاد و خندان ، با شهامت ، پاک و معصوم ، دعوائی و زودرنج ، اهل فرار از مسئولیّت ، خوش ذات ، صادق ، کم دقّت ، خوش بین ، منطقی ، مهمان دوست ، ولخرج ، رک گو ، اهل سؤال و جواب ، دمدمی مزاج ، برای دوست هر کاری می کند ، عاشق شهرت و افتخار ، خونگرم ، با معلومات ، سریع الانتقال و باهوش ، خوش گذران ، چیز فهم ، مشتاق بیان حقایق

دی:قوی.عمل گرا.منضبط.قابل اعتماد و موءدب بوده وسخت کار میکنند.خواهان کامیابی هستند.اقتدا وسنت گرایی را گرامی میدارند.با دیگران سازگارند.یاد از خود گذشته میکنند وبرای شکست هایشان افسوس نمی خورند.در کار دیگران مداخله نکرده و سرشان به کار خودشان گرم است.در انجام وظیفه و قبول مسئولیت انعطاف پذیرند.طبیعت ارام و معتدل دارند

بهمن:طبیعت آرام و مهربان دارند.علاقه مند به ورزش و سیاست هستند.نگاههای آنان سحرآمیز بامزه.لجباز.مبتکر و سیاستمدار. دلسوز و کم رو هستند وسمبل نبوغ شناخته میشوند.نظر خود را تحمیل نمی کنند واز دروغ وتقلب بیزارند واز قرض گرفتن امتناع میکنند.آرمانگرا بوده وفلز آن ها اورانیوم است.سیاره ی اورانوس سمبل این ماه است.  

اسفند:به هنر و محیط های آرام علاقه مندبوده.به مقام وثروت ارزش قائل نیستند و رفتار گیرا و طبیعت خوشایندی دارند.علاقه مند به نوشیدن چای و آب هستند.از رقابت خوششان نمی آید.طبیعت آنها مجموعه ای از تمام برجهاست.در نتیجه قضاوتی عادلانه دارند.شوخ طبع و همدرد و سنی.علاقه مند به رفع مشکلات دیگران هستند و فلز آنها بازتابی از فلز های مصنوعی است.سیاره ی نپتون سمبل این ماه است.

لطفا بخند وگرنه...

سیلام.امروز میخوام چندتا جوک و اس ام اس بنویسماگه بی مزه باشن ببخشید ایشالا دفعه ی بعدبهتراشو براتون می نویسم.راستی نظریادتون نره

دو نفرتنبل بانک میزنن.اولی به اون یکی میگه:خب بیابشمریم.دومی میگه:حوصله داری؟فردا رادیو میگه. ازیکی میپرسن:نظرت راجع به بندگردنیه موبایل چیه؟میگه:خوبه فقط موقع شارژ چندساعتی وقت آدمو میگیره یارو میخواسته بچه شو نصیحت کنه.بهش میگه:چندسالته؟میگه:۱۶سال.میگه خاک برسرت الان هم سن وسالات۳۰سالشونه.یه دریا رژیم میگیره میشه تف.یارو زنگ میزنه به تاکسی تلفنی میگه:آقا ماشین دارین؟میگه:بله.میگه خوش به حالتون ما نداریم.یارو مربی فوتبال میشه شماره۱۰رو میاره بیرون دوتا۵میفرسته داخلیارو میره سینما میبینه چراغا خاموشن برمیگرده یکی۴۰تا بلیط اتوبوس میخره میده به راننده میگه:آقا دربستی.یارو سی دی میخره میبینه وسطش سوراخه میندازتش تو سطل آشغال.